پيامهاي ارسالي
+
لا يوم کيومک يا اباعبدالله...!
به جز دريغ چه ازدست من برآمده است؟
مرا به غزه ببر،
طاقتم سرآمده است
خبر رسيده...
خبر، بيقراري پدريست
که لرزه برتنش ازسوگ دخترآمده است
خبر رسيده...
ولي خواب برده دنيا را
خبر رسيده :
کجاييد؟محشر آمده است
آيي اسلام ؛ آيي غزه ؛
کجايي حاج قاسم !! کجايي سيدحسن !! :'(
#غزه_مظلوم
نويسنده: ناشناس
پيام رهايي
2:19 عصر
هما بانو
آي غزه:'( کجايي حاج قاسم ! کجايي سيد حسن!!:'(
پيام رهايي
{a h=banoyedashteroya}هما بانو{/a} غزه
ميگريد در آتش،
دلتنگِ
قدمهاي حاج قاسم،
فريادِ سيد حسن
که خوابِ دشمن را
آشوب ميکرد. ممنون از لايک و نظرتون
هما بانو
{a h=peiam}پيام رهايي{/a} يعني کسي هم هست بتونه نسبت به اين فاجعه دردناکِ انساني و نسل کشي بيرحمانه سکوت و بي توجهي کنه:'(
پيام رهايي
{a h=banoyedashteroya}هما بانو{/a} متاسفانه هستند و از رژيم سفاک و آپارتايد صهيوني حمايت هم ميکنند.
+
خليج فارس، نامي به بلنداي تاريخ ايران است؛ نه ترامپ و نه هيچ قدرتي در جهان نميتواند آن را تغيير دهد.
اين دريا تا ابد،
خليج فارس خواهد ماند؛
چون ريشه در فرهنگ، تاريخ و هويت ملت ايران دارد.
#ايران
#خليج_فارس

پيام رهايي
2:17 عصر
+
و حق با جناب صائبه، که ميفرمايد:
ناخوشيها از دلِ بي ذوقِ ماست
ذوق اگر باشد، همه دنيا خوش است!
#حس_خوب
#آرامش

پيام رهايي
2:17 عصر
+
*از دلم پرسيدم چرا شب خواب به چشمانم نمي آيد؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
گفت: چون بعد از ظهر خوابيدي الکي اداي ادماي عاشقو در نيار ...!:)*
پيام رهايي
2:16 عصر
+
باورها...!
همان پنجرههايي هستند
که از پشت آنها جهان را ميبينيم؛
اگر غبار گرفته باشند،
زيبايي حقيقت را نخواهيم ديد.

.: ام فاطمه :.
ديروز 6:40 عصر
+
يکي ازم پرسيد چاي يا قهوه...!؟
گفتم:
هر دو را مي نوشم
ولي پاي چاي تان سيراب ميشوم
در کنج قهوه خانه اي
با يک ميز چوبي،
گلداني آبي، چند شاخه گل خشکيده...
و هوايي سايه روشن....!

انديشه نگار
04/2/6
+
ذهن ما باغچه ايست، گل در آن بايد کاشت؛
چه گلي بهتر از آيات خدا؛
گل کوثر،
گل توحيد،
گل ياس،
گل مريم،
گل طه،
گل ناس،
گل اخلاص و توکل به خدا،
گل ايمان و ادب لايق ماست.
گل نرگس گل گلهاي خداست .
برجمال زيباي قائم آل محمد و علمدار امام عشق صلوات.
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
انديشه نگار
04/2/6
+
تو گردان کميل چهار تا نيروي خيلي شر و شيطون داشتيم که قابل کنترل نبودند، رفتيم کارگزيني گفتيم ما اينا رو نميخوايم، به دردمون نميخورن!
گفتن بايد دليل بياريد و بنويسيد تا ما اخراجشون کنيم و اينا اخراجي بشن. گفتيم نه، اگر قرار به اخراجي شدنه، تحملشون ميکنيم و يه جوري سر ميکنيم.
عمليات خيبر شد. شب عمليات تو طلائيه داشتيم ميرفتيم که خورديم به ميدون مين. تخريبچي رفت رو مين والمري که يک متر مياد بالا،بعد
*ترخون بانو*
04/1/30
بعد منفجر ميشه جفت پاهاش از بالا قطع شد.از طرفي هم حاج همت تماس گرفته بود که سمت چپتون رفتن رسيدن به دشمن، پس شما کجا مونديد؟ ما هم ديگه تخريبچي نداشتيم که راه رو برامون باز کنه.
يکي از اون چهارتا اومد جلو به من گفت: من تخريبچي ام، بلدم مين خنثي کنم. برم؟ گفتم: خب پس برو خنثي کن که راه باز بشه. يه دفعه ديدم دويد وسط ميدون مين! ما متحير داشتيم نگاه ميکرديم، يه دفعه دومين نفرشون هم دويد و گفت منم
گفت منم بلدم، بعد سومي و بعد هم چهارمي. اصلاً فرصت به اجازه ندادند.
اون شب اون چهار نيرو که قرار بود اخراجي باشن، راه رو باز کردن و 360 نفر گردان کميل از روشون رد شدن و زدن به دشمن.
حاج احمد بوياني
+
بعضي مسيرها زيباست...!
با همراه
يا
بي همراه....!:-D
.

دبيرستان انصاري
04/1/25
+
*شب قدري است،*
ماه در چشمان دعا ميتابد،
*دل*، چراغي از اميد،
و آسمان،
*نزديکتر از هميشه... *
دعا کنيم، که دستهايمان
عطر اجابت بگيرد،
که نور،
*در حوالي دلهايمان
جاودانه بماند...* @};-

شبگرد تنهايي
04/1/25
سلام جناب شيرازي . طاعات و عباداتتون قبول . ان شالله تو شبهاي قدر ، با دستان مبارک آقا صاحب الزمان بهترين ها براتون مقدر بشه و سالي پر از خير و برکت و سلامتي براتون باشه @};-
+
زندگي ايستا؛
مثل مرداب است...
ظاهرش زيبا و فريبا،
باطنش گنداب است...!

شبگرد تنهايي
04/1/25
+
داستاني است که ميگويد:
يک شب مجنون در حال نماز خواندن بود که صداي ليلي را شنيد.
بياختيار نماز را رها کرد
و به سمت صدا دويد.
وقتي او را نکوهش کردند،
پاسخ داد:
"چگونه در نماز ميتوانم حضور قلب داشته باشم،
درحاليکه صداي معشوق مرا از خود بيخود ميکند؟
*اگر در برابر خدا آنچنان که بايد عاشق بودم، هيچ صدايي جز او را نميشنيدم!"*
2-اشراق
04/1/11
+
بير اوچئيديم بو چيرپينان يئلينن/باغلاشئيديم داغدان آشان سئلينن/آغلاشئيديم اوزاق دوْشَن ائلينن/ بير گؤرئيديم آيريليغى کيم سالدى/اؤلکه ميزده کيم قيريلدى ، کيم قالدي .... شاعر:شهريار/ترجمه در نظرات
طاووس زيباترين
04/1/5
کاش با اين باد هيجان انگيز طوفاني پرواز مي کردم/با سيل روان از کوهسار به هم تنيده بودم/با ايل و خويش دور افتاده ام گريه شوقي داشتم/جويا مي شدم که اين جدايي را چه کسي بين ما انداخته/در محلمون کي از دنيا رفته و کي زنده مونده/ *ترجمه(خودم)* =)
زيباست @};- اشعار شهريار همهشون قشنگن. خوش به حال شما ترکزبانها که زيباييشو دقيقتر و عميقتر درک ميکنين